˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙

 

 

 

عشق گفتی کربلا آمد به یاد

هیبت خون خدا آمد به یاد

عشق یعنی جاده ی بی انتها

عشق یعنی نوری از سوی خدا

عشق یعنی ناله های حیدری

عشق یعنی صبر و آه زینبی

برای خواندن بقیه شعر مذهبی “عشق یعنی…” روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 

 



ادامه مطلب ...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

 

 

اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین

مویم ز غصه رشته ی مهتاب شد حسین

هر جا کنار آب نشستم ز داغ تو

از بس که سوختم جگرم آب شد حسین

جانسوز تر ز داغ تو دیگر کسی ندید

خورشید هم ز داغ تو در تاب شد حسین

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب


 

 

ما مصیبت زده ی کرب و بلاییم حسین

   بال و پر سوخته ی آل عباییم حسین

     بسکه خون دل از این دیده ز غمهای تو رفت

       همنشین لب دریای بکاییم حسین

          عمر دنیا نرسد چون به عزاداری تو

             تا قیامت ز غمت عقده گشاییم حسین

 

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

 

 

به چشمِ من تیر نزنید حالا که قلبم غمینه

  مادرِ من داره می آد می خوام که چشمام ببینه

    دستِ من و جدا نکن تا واسه مادر بمیرم

 زیر بغل های اون و می خوام با دستام بگیرم

  مشک من و پاره نکن نذار که سختی بِچِشم

    من از دو چشمِ اصغرِ تشنه خجالت بِکِشم

     به فرق من ضربه نزن حالا که نقشِ زمینم

  بذار ز لب های حسین بوسه ی آخر بچینم

   نیزه نزن تو سینه ام حالا که دل پریشونم

       بعد یه عمر وفای خود مدیون زینب بمونم

شاعر : حسن فطرس

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد

درباره وبلاگ

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم
موضوعات
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 164
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 225
بازدید ماه : 758
بازدید کل : 200124
تعداد مطالب : 251
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دعای فرج
Multijob Gplus Code
تماس با ما